دیــه و حبــس مجازات مرگ 4 نفر در آتش
گروه حوادث / داماد کینه جو که برای انتقام از پدرزن خود با همدستی دوستش محل زندگی او را به آتش کشیده و باعث مرگ 4 نفر شده بود از سوی دادگاه به پرداخت دیه و حبس محکوم شدند.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، این حادثه 7 سال قبل در سعادت آباد تهران رخ داد. وقتی امدادگران آتشنشانی از وقوع یک حریق در مجتمع مسکونی 6 طبقه با خبر شدند به محل رفته و پساز خاموش کردن آتش اجساد دو مرد جوان و دو زن میانسال را که از ساکنان ساختمان بودند بیرون کشیدند. نخستین بررسیها نشان میداد حریق عمدی بوده و از پارکینگ مجتمع آغاز شده است در این حادثه سه خودرو سمند، لندکروز و پرادو آتش گرفته و منفجرشدند و آتش به سایر طبقات سرایت کرد.
در ادامه بررسیها کارآگاهان پلیس آگاهی وارد عمل شده و دریافتند داماد یکی از ساکنان این ساختمان از مدتی قبل با پدرزنش اختلاف داشته و او را تهدید به آتشسوزی کرده بود. به این ترتیب حمید 35ساله بازداشت شد و به اجیر کردن دوستش سیاوش برای آتشسوزی انتقام جویانه اعتراف کرد.
با اعترافهای دو متهم برای سیاوش به اتهام 4فقره قتل عمدی و برای حمید به اتهام معاونت در 4جنایت کیفرخواست صادر و پرونده آنها به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. دو متهم در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.
حمید در دادگاه گفت: وقتی همسرم طلاق گرفت و پدرزنم هم از او حمایت کرد خیلی عصبانی شدم اما وقتی تصمیم به انتقام گرفتم که دادگاه من را برای سرپرستی فرزندم صالح تشخیص نداد و بچهام را به مادرش سپرد. از اینکه نمیتوانستم فرزندم را ببینم خیلی ناراحت بودم. بههمین خاطر یک روز که با سیاوش درددل میکردم گفتم میخواهم تلافی کنم و از او خواستم لاستیک خودروی پدرزنم را آتش بزند اما سیاوش زیاده روی کرد و کل ساختمان آتش گرفت.
سیاوش نیز در دادگاه ضمن ابراز پشیمانی گفت: من فریب حمید را خوردم هرگز فکر نمیکردم این کار جان 4 نفر را بگیرد و از خانواده آنها طلب بخشش دارم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و سیاوش را به قصاص و حمید را به زندان محکوم کردند اما هر دو متهم به رأی صادره اعتراض کردند و پرونده برای رسیدگی به دیوان عالی کشور رفت و قضات دیوان رأی صادره را نقض کرده و اظهار داشتند چون قصدی برای قتل وجود نداشته و عمل نیز به طور مستقیم کشنده نبوده و متهم قصد آتش زدن لاستیک خودرو را داشته پرونده برای رسیدگی دوباره به شعبه هم عرض فرستاده شود. به این ترتیب متهمان در شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران یکبار دیگر پای میز محاکمه رفتند.
این بار نیز قضات پس از شنیدن اظهارات دو متهم وارد شور شدند و سیاوش را به پرداخت دیه و 8سال زندان و داماد کینه جو را نیز به 3سال زندان محکوم کردند.
کودک ملایری به خانه امن رفت
گروه حوادث/کودک ملایری که از سوی عمویش با یک رشته تسبیح ازگردن آویزان شده بود با کمک مسئولان بهزیستی بههمراه مادر و دو خواهرش به خانه امن منتقل شدند.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، اوایل هفته جاری پلیس با مشاهده تصاویری از یک کودک آزاری که در فضای مجازی منتشر شده بود مرد جوانی که برادرزاده کوچکش را در روستای حاجی آباد شهرستان ملایر با تسبیح از گردن آویزان کرده بود، دستگیر کرد.
در ادامه از آنجا که مشخص شد پدر این کودک نیز در محل حضور داشته وی نیز دستگیر شد. نخستین بررسیها نشان میداد این دو برادر از مهاجران استان ایلام به استان همدان هستند. عموی کودک در بازجویی اعلام کرد؛ فقط قصد شوخی با کودک را داشته و از این کار خود بشدت پشیمان است.
سیدرضا حسینی، رئیس بهزیستی شهرستان ملایر با اعلام این خبر به باشگاه خبرنگاران گفت: در بازدیدی که کارشناسان اورژانس اجتماعی از محل زندگی این پسر بچه داشتند دریافتند که وی دو خواهر نیز دارد که هر سه کودک و مادرشان به خانه امن بهزیستی منتقل شدند.
حسینی با تأکید بر اینکه هر گونه کودک آزاری را مردم میتوانند از طریق شماره تلفن ۱۲۳ به ما اطلاع دهند افزود: تا زمان تضمین شرایط نگهداری مناسب از این کودکان، آنها در خانه امن بهزیستی نگهداری میشوند.
شرط مادر مقتول برای رضایت:
نمیخواهم برادرزادهام را ببینم
گروه حوادث/ زن میانسال که 6سال قبل پسرش در جریان یک درگیری خونین با پسر داییاش به قتل رسیده بود به شرط اینکه تا آخر عمر دیگر قاتل را نبیند از قصاص برادرزاده اش صرفنظر کرد و رضایت داد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از نخستین روز مهر سال 93 و با گزارش نزاع مرگباری در یکی از خیابانهای جنوب پایتخت به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. نخستین بررسیهای تیم جنایی نشان میداد پسری 32 ساله با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است.
طبق اظهارات شاهدان، پسر دایی مقتول به نام پوریا عامل این جنایت بوده که پس از درگیری اقدام به فرار میکند. هویت متهم جوان به تمامی واحدهای گشت اعلام شد. تا اینکه چند روز بعد پسر 20 ساله در مخفیگاهش شناسایی و دستگیر شد.
پوریا در تحقیقات اولیه به جنایت اعتراف کرد و گفت: قصدم قتل نبود، فقط می خواستم از پسر عمهام امیر زهرچشم بگیرم. مدتی بود که امیر با ارسال پیامهایی برایم کریخوانی میکرد و من از دست او عصبانی بودم. تا اینکه یک روز در خیابان او و دوستانش را دیدم. آنها مرا بهشدت کتک زدند و همین کتک باعث شد که از مقتول کینه به دل بگیرم. روز حادثه در حال عبور از خیابان بودم که امیر را دیدم، به طرفش رفتم و باهم درگیر شدیم. در حین درگیری دست به چاقو شدم و زمانی که امیر خونین روی زمین افتاده بود از محل متواری شدم. فکرش را نمیکردم که پسر عمهام را کشته باشم، اما مدتی بعد از دوست و آشنا فهمیدم که او کشته شده است.
خواهان قصاص
با اعتراف پسر جوان به جنایت، او به بازسازی صحنه قتل پسر عمهاش پرداخت. پرونده پس از تکمیل برای محاکمه و صدور حکم به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد. در دادگاه متهم پای میز محاکمه رفت و از عمه و شوهر عمهاش طلب بخشش کرد.اما اولیای دم قصاص می خواستند و باتوجه به درخواست آنها، قضات دادگاه کیفری حکم بر قصاص صادر کردند. حکم صادره در دیوانعالی کشور تأیید شد و پرونده پوریا برای اجرای حکم به شعبه چهارم اجرای احکام دادسرای امور جنایی پایتخت فرستاده شد.
شرط رضایت
در حالی که اولیای دم همچنان خواهان قصاص بودند محمد شهریاری، سرپرست دادسرای امور جنایی تهران و مریم خلیفه، دادیار شعبه چهارم اجرای احکام دادسرای ناحیه 27، چندین جلسه صلح و سازش برگزار کردند و در نهایت تلاش تیم صلح و سازش به نتیجه رسید و عمه و شوهر عمه پوریا به دو شرط از قصاص پسر جوان گذشت کردند. نخستین شرط آنها پرداخت دیه بود که خانواده پوریا با کمک خیرین و برگزاری مراسم گلریزان موفق به پرداخت مبلغ دیه شدند.
اما دومین شرط این بود که این زوج داغدار تا آخر عمر پوریا را نبینند. یعنی پسر جوان تعهد بدهد که هرگز بین آنها ملاقاتی صورت نگیرد. حتی آنها از پوریا خواستند که تهران را ترک کند تا به صورت اتفاقی هم این دیدار صورت نگیرد.
با قبول شرط دوم از سوی متهم، اولیای دم، پای برگه رضایت را امضا کرده و پرونده پسر جوان به زودی به دادگاه کیفری ارجاع خواهد شد تا با گذشت 6 سال از جنایت از جنبه عمومی جرم محاکمه شود.
زوج طمعکار عامل ربودن زن فروشنده
گروه حوادث/ زوج میانسال که نقشه ربودن زن فروشنده را برای تصاحب طلاهایش طراحی و اجرا کرده بودند از سوی پلیس کرمان دستگیر شدند.
سردار «عبدالرضا ناظری»، فرمانده انتظامی استان کرمان در تشریح این خبر گفت: شامگاه سهشنبه مردی با مراجعه به پلیس از ناپدید شدن همسرش خبر داد و گفت که همسرم مغازهدار است و ساعت 8 شب مغازهاش را تعطیل کرده اما دیگر از او خبری نداریم.
پس از این شکایت موضوع به صورت ویژه در دستور کار کارآگاهان اداره مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی قرار گرفت. با تحقیقات پلیسی مشخص شد، زن جوان حدود ساعت ۸ شب، بعد از بستن مغازهاش به خانه نرفته است بنابراین با توجه به دلایل و یافتههای تحقیقاتی و پلیسی، فرضیه آدمربایی قوت گرفت.
فرمانده انتظامی استان کرمان گفت: تحقیقات میدانی و اقدامات خاص کارآگاهان پلیس تا بامداد روز بعد ادامه داشت و سرنخهایی از دست داشتن زوج میانسالی در این آدمربایی بدست آمد و تلاش پلیس برای شناسایی مخفیگاه آنان ادامه پیدا کرد تا اینکه سرانجام قبل از طلوع آفتاب، با شناسایی مخفیگاه آدمربایان، متهمان در یک عملیات غافلگیرانه کمتر از ۱۰ ساعت دستگیر و به مقر پلیس آگاهی منتقل شدند و زن جوان نیز آزاد شد.
در تحقیقات پلیس مشخص شد، زن میانسال از مشتریان فرد ربوده شده بوده که برای سرقت طلا و جواهرات و دریافت پول از خانوادهاش در قبال آزادی او این نقشه را طراحی کرده بودند. متهم گفت: با همسرم تصمیم گرفتیم با برقراری رابطهای صمیمی، اعتماد زن جوان را جلب کرده و او را به منزل خود بیاوریم، سپس او را بیهوش کنیم و از خانوادهاش برای آزادی وی پول بخواهیم اما قبل از انجام هر اقدامی دستگیر شدیم.سردار ناظری با اشاره به تحویل متهمان به مرجع قضایی افزود: شهروندان به افراد ناشناس اعتماد نکنند و هشدارهای پلیسی را در زندگی روزمره خود به کار برند.
تبلیغ کلاهبرداران در فضای مجازی
با 500 هزار تومان به جای شما امتحان می دهیم
گروه حوادث/ این روزها با توجه به آموزشهای آنلاین و برگزاری امتحانات از راه دور عدهای با تبلیغ در فضای مجازی دانشجویان و دانشآموزان را وسوسه میکنند که با پرداخت 400 تا 500 هزار تومان از شرکت در امتحان راحت شوند و فردی به جایشان با تضمین قبولی امتحان دهد. این افراد علاوهبر این کار اقدام به فروش سؤالات امتحانی میکنند و در ازای دریافت مبالغی سؤال امتحانات را میفروشند، اما با شیوع این تبلیغات و گسترش آنها پلیس فتا وارد عمل شد و به تازگی چند نفر از این متهمان را دستگیر کرده اند.سرهنگ رامین پاشایی درباره افرادی که در فضای مجازی اقدام به کلاهبرداری از دانشجویان و دانشآموزان میکنند، گفت: در حال حاضر در فضای مجازی شاهد تبلیغاتی هستیم که افرادی اعلام میکنند در ازای دریافت مبلغی (۴۰۰ یا ۵۰۰ هزار تومان) به جای دانشجو یا دانشآموز در امتحان شرکت خواهند کرد که بلافاصله کارگروهی در پلیس فتا تشکیل شد تا با تقلبهای امتحانات که در فضای مجازی رخ میدهد، برخورد کنیم. تعدادی از این افراد نیز توسط پلیس فتا شناسایی و تحویل مراجع قضایی شدند.
سرهنگ پاشایی با اشاره به اینکه این اقدام ،مجرمانه بوده و پلیس فتا با چنین تبلیغاتی در فضای مجازی برخورد جدی خواهد کرد، گفت: در خصوص تقلب در امتحانات با وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش همکاری خوبی داریم.
وی با اشاره به اینکه یکی از کلاهبرداریها در فضای مجازی مربوط به فروش سؤالات امتحانی بود، گفت: مشخص شد سؤالاتی که در فضای مجازی برای فروش تبلیغ میشوند مربوط به ادوار گذشته بوده و کاملاً کلاهبرداری است.
گروه حوادث / مرد معتاد که متهم است دوستش را با وصل کردن سیم برق به پایش به قتل رسانده بزودی محاکمه خواهد شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، حدود 2 سال قبل مأموران پلیس از پیدا شدن جسد پسر جوانی در یک خرابه باخبر شدند. نخست تصور میشد وی به علت مصرف زیاد مواد مخدر جان باخته است اما وقتی جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و تحت بررسی قرار گرفت علت مرگ برق گرفتگی عنوان شد با شناسایی هویت مقتول به نام سهراب؛ مادر وی به مأموران گفت: پسرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و بیشتر شبها به خانه نمیآمد. با اینکه از اعتیاد پسرم بسیار ناراحت بودم با این حال هر وقت پول می خواست خودم هر طور بود به او پول می دادم تا مبادا به خاطر پول موادش دست به جرم و جنایت بزند. هرچه باشد فرزندم بود و الان هم درخواست دارم قاتل پسرم را شناسایی و مجازات کنید.
با شروع تحقیقات مشخص شد سهراب روز حادثه با دوستش به نام مراد قرار داشته و به خانه او رفته بود. وقتی مراد برای تحقیق و بازجویی به اداره آگاهی منتقل شد، گفت: من و سهراب سالها دوست بودیم و با هم مواد میکشیدیم. آن روز سهراب مقدار زیادی مواد تزریق کرده بود و حال خوبی نداشت من او را به خرابهای بردم اما وقتی متوجه شدم جان باخته همانجا رهایش کردم.
در ادامه مأموران پلیس دریافتند که مراد مردی معتاد و خشن است که مدام با همسایههایش درگیری داشته و بعد از مرگ سهراب نیز مادر خودش را تهدید کرده تا حرفی به پلیس نزند. اما مادر وی در بازجوییها گفت: آن روز سهراب و پسرم به خانه ما آمدند و مواد کشیدند. نمیدانم به چه دلیل اما فکر میکنم سر مواد با هم درگیر شدند و بعد پسرم به پای سهراب برق وصل کرد تا او را شکنجه کند. اما سهراب جان باخت وقتی این ماجرا را دیدم با مراد دعوا کردم و گفتم سریع او را به دکتر برسان اما مرا تهدید کرد که اگر حرفی بزنم مرا هم می کشد.
در ادامه مرد معتاد گفتههای مادرش را رد کرد و گفت: مادرم به خاطر اینکه معتادم از من متنفر است و بارها مرا از خانه بیرون کرده است. الان هم دروغ میگوید آن روز حال سهراب بد شد من هم برای اینکه حالش بهتر شود او را از خانه بیرون بردم در آن خرابه یک سیم برق افتاده بود که احتمالاً باعث مرگ او شده است وگرنه من او را نکشتم.هرچند مراد در جلسه آخر بازپرسی و درمقام آخرین دفاع همچنان قتل را انکار کرد اما با توجه به شکایت مادر مقتول، گفتههای مادر خودش و سایر شهود و همچنین نظریه پزشکی قانونی پرونده تکمیل و با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه 11 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد تا بهزودی محاکمه شود.
دختری که در زندانزاده شد
محمد بلوری- قسمت هشتم / مهتاب که در رابطه با قتل همسرش به حبس ابد محکوم شده از دوران کودکیاش یاد میکند که در پنج سالگی بهعنوان کودک سرراهی به پرورشگاه سپرده و با پسرکی هم سن و سالش مأنوس میشود.
این پسر بچه (مهرداد) که او هم یک بچه سرراهیست، یک پروانه در قوطی کوچکی دارد که خیال میکند با فرار از پرورشگاه این پروانه را اگر در شهر پروازش بدهد میتواند مادر یا پدرش و مادر مهتاب را با نشستن بر شانهشان، شناسایی کند. تا اینکه موفق به فرار از پرورشگاه میشود و....
٭٭٭
مهرداد کوچولو نگران از فراز و فرود پروانهاش که در پیاده رو شلوغ بالای سر رهگذران در پرواز بود، در تعقیبش میدوید و با هجوم آدمها، در فشار تندی سنگینشان بههر طرف رانده میشد، زمین میخورد، کف دستهایش در سایش با ریگهای کف زمین از درد میسوخت اما از زیر پاهای پرشتاب آدمها چشمهای نگرانش را از قاصدک رنگین بالاش بر نمیداشت، با نگرانی از زمین بلند میشد. دستهای مهربان رهگذری زیر بازوهایش را میگرفت و کمکش میکرد روی پاهایش بایستد و به تعقیب پروانهاش ادامه بدهد. گاهی هم از میان رهگذران بازویی به شیطنت رو به آسمان دراز میشد تا پروانه رنگین بال را در فراز و فرودش به روی سر رهگذران، به چنگ بیاورد اما با هجوم هر دستی پروانهاش بر دو بال خستهاش فشار میآورد تا اوج بگیرد و از دست شیطنت باری بگریزد.
آدمهای پیاده به سر یک چهارراه رسیده بودند که چراغ راهنمایی برایشان قرمز شد و همه از رفتنش باز ماندند. مهرداد کوچولو زنجیره خودروها را دید که به راه افتادند. مهردادکوچولو با نگاهی به علامتهای سرخ چراغهای راهنمایی با خودش فکر کرد آنکه توی آن قوطیهای پایهدار نشسته از دست آدمها عصبانی شده علامت داده، آنها بایستند و ماشینها راه بیفتند و پروانهاش را دید با گذر از روی سر رهگذران به میانه چهارراه پرواز کرد، از فراز خودروها گذشت و به سوی پیاده روی مقابل پرکشید. مهرداد هراسان به خیابان زد تا در تعقیب پروانهاش از میان زنجیره خودروها بگذرد و خودش را به پیاده روی مقابل برساند اما اتومبیلهای سواری، کامیونها با بار آجر و تیرآهن و نفربرهای نظامی که تانک و زره پوش با خود میبردند مهلت گذر به پسرک نمیداد. تا خیز برای گذر از میانه خودروها بر میداشت، یک هیولای آهنی غرش کنان هجوم میآورد. فریادهای رهگذران پیاده و رانندگان بلند شده بود:
-آی... پسر برو کنار... زیر چرخ ماشینها له میشیها...!
پروانهاش را میدید که بر فراز پیاده روی آنسوی خیابان بالهای خستهاش را به کندی برهم میزد و گل و گیاه و یک وجب چمن مرطوبی در حاشیه خیابان برای نشستن میجست اما جز آهن و سیمان و آجر در زیر پرهای خسته و کرختاش پیدا نمیشد.
بر کف خیابان نگاه پسر به کبوتر سفیدی افتاد که در شلوغی خودروها با پرهای گشوده خونیناش، سینه بر کف خیابان میکشد تا از زیر خودروها بگذرد و تن زخمیاش را به کناری بکشد. پولک زیر چشمهایش دردمند و هراسان بهنظر میرسید و هربار که سینه به آسفالت خیابان میکشید، چرخهای سنگین نفربرهای نظامی از راه میرسیدند و از روی پرهای خونیناش میگذشتند. زنجیره کامیونهای ارتشی بود که مدام از راه میرسیدند و با عبور هر نفربر از کنارههای پیکر نیمهجان کبوتر رهگذرانی با هیجان هو میکشیدند!
مهرداد کوچولو به یاد یکی از قصههای شبانه مادر خوابگاه افتاد. از کبوتران پیامرسانی حکایت میکرد که خبر پیدا شدن بچههای گمشده را به مادرانشان میرسانند و به کودکان سرراهی پرورشگاه وعده میداد اگر بچههای خوبی باشند، یکی از این کبوترها آنها را به مادران گمشدهشان خواهد رساند...!
مهرداد کوچولو در رؤیای کودکانهاش با خودش گفت:
- حتماً این کفتر سفید وقتی فهمیده من از پرورشگاه فرار کردم پر زده میخواد بره به مامانم بگه خودش بیاد سراغم...!
در این هنگام کبوتر زخمی، سینهکش در تقلایی دیگر برای دوری از خطر بود که چرخهای سنگین یک نفربر نظامی از رویش گذشت و لاشه خونیناش کف خیابان پهن شد و برزمین چسبید.
پسرک هراسان به فکر پروانهاش افتاد و در جستوجوی سرگردان، قلب کوچکش تپش تندی داشت. گلویش خشکیده بود و از بغض گریهاش میگرفت. یکباره نگاهش به پروانه رنگین بالاش افتاد که بر فراز زنجیره خودروها با پروبال خسته در پرواز بود. هر لحظه با پرهای گشوده از هم از پرواز بازمیماند و آنگاه تلاش میکرد خودش را بالا بکشد و از سقوط نجات پیدا کند. اما دیگر توان پرواز نداشت و پسرک هراسان پروانه رنگینبالاش را دید که به شیشه یک اتومبیل خورد و روی درپوش داغ موتورش فرود آمد.
دوید وسط خیابان و پروانه را کف دستش گرفت.
خدا جون، نمیره حیوونی!
دوید به پیاده رو و بههرکس که رسید التماس کرد:
- آقا... خانم... پروانهام داره میمیره.
اما هیچکس اعتنایی نکرد و با لبخندی از کنارش گذشت.
آستین مردی را گرفت و زار زد: آقا ببین! پروانهام داره میمیره.
مرد ایستاد، عینک ذرهبیناش را به چشم زد. پروانه را از پسرک گرفت و روی کف دستش خواباند و خیره نگاهش کرد. نیمه جان داشت و بالهای رنگینش به رعشه افتاده بود.با لبخندی از شوق زیر لب گفت: عجب نمونه تحسینانگیزی! میتونه کلکسیون پروانههام رو تکمیل کنه. پسر!
در برابر چشمان بهت زده پسرک. سنجاق بلندی از پشت یقه کتاش درآورد و در کمر پروانه فرو برد. بعد یک قوطی کوچک از جیبش درآورد، پروانه به سیخ کشیده را درون قوطی گذاشت و با لبخندی گفت: مرسی پسرجان!
و راه افتاد. پسرک هراسان به اطرافش نگاه کرد و بغضاش ترکید، به هر رهگذر رسید با گریه گفت:
- من گم شدم باید برگردم پرورشگاه...
ادامه دارد
سقوط مرگبار کارگر به داخل کوره
گروه حوادث / کارگر کارخانه سیمان هنگام نظافت به داخل کوره روشن افتاد و سوخت.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، ساعت 11:30 سهشنبه 7 بهمن یکی از کارگران بهره بردار سیمان کردستان هنگام نظافت گرید کولر کوره کارخانه ناگهان به داخل آتش افتاد و در دم جان باخت.
محمد تقی خراطی، رئیس کارخانه سیمان کردستان در این باره گفت: این کارگر که علی رضا حق مرادی نام داشت و از پرسنل بهره بردار این کارخانه بود به همراه 5 نفر دیگر از پرسنل در محل حضور داشتند که پس از اتمام کار نظافت این بخش بهدلیل نامشخص به بخشی که ممنوعه بود مراجعه کرده و این حادثه تلخ رخ داده است. این کارگر بیش از 10 سال در کارخانه سیمان کردستان سابقه فعالت داشته و بخوبی با مراحل کار آشنا بوده و هر 2 ماه یک بار این نظافت را انجام میدادند.
وی یادآور شد: نظافت گرید کولرها از بدو ساخت کارخانه به همین روال بوده و در طول 25 سال که از عمر کارخانه میگذرد این نخستین اتفاق به این شکل است.رئیس کارخانه سیمان کردستان افزود: بررسیهای اولیه این احتمال را مطرح کرده که این فرد بر اثر استنشاق گازهای بسیار گرم در این محل ممنوعه بیهوش شده و به داخل کوره افتاده است که موضوع تحت بررسی کارشناسی قرار گرفته است.
وی ضمن تسلیت به خانواده این کارگر زحمتکش ابراز امیدواری کرد که با کارشناسیها و اقدامات ایمنی که در آینده صورت خواهد گرفت دیگر شاهد وقوع این حوادث تلخ نباشیم.